يادداشت سردبير٬ شماره ٢٣١
سياوش دانشور
موقعيت جمهورى اسلامى٬
در حاشيه حمله به سفارت انگليس در تهران
"دانشجويان خط خامنه اى" با حمله به سفارت انگليس در تهران پرده دوم نمايش "دانشجويان خط امام" در ابتداى سرکار آمدن جمهورى اسلامى را اجرا کردند. اين پرده دوم اما مضحک تر از پرده اول است. اين تنها صرفا يک واکنش شتاب زده جمهورى اسلامى در چهارچوب تنشهاى ديپلماتيک نبود بلکه منعکس کننده گوشه اى از وخامت اوضاع جمهورى اسلامى است. خامنه اى و شرکا خوب ميدانند که حمله به ساختمانى تحت حفاظت حکومت اسلامى و به آتش کشيدن پرچم آن و روضه خوانى روى ديوار آن با پرچم "يا حسين"٬ قدرتنمائى و اجراى سياست "تهديد پاسخ تهديد" نيست. خود اين اقدام در چهارچوب سياستهاى جمهورى اسلامى جاى مهمى ندارد. به همين دليل٬ فورا وزارت خارجه رژيم اسلامى "اظهار تاسف" ميکند و استاندار و فرمانده نيروى انتظامى ظاهرا براى اعاده ساختمان ويران شده سفارت وارد عمل ميشوند! اما بايد از تبليغات و لفاظى هاى ديپلماتيک و واکنشهاى ملتهب طرفين اردوهاى تروريستى فراتر رفت.
در متن اوضاع وخيم منطقه اى و جهانى سياست جمهورى اسلامى در درجه اول بقاى خود است. در چهارچوب اين استراتژى ميتوان ترور کرد٬ ميتوان جنگ ايزائى راه انداخت٬ ميتوان با جامعه جهانى درگير شد٬ ميتوان مذاکره کرد٬ ميتوان جناح هاى ضربه گير و "واقع بين" درست کرد٬ ميتوان روابط ديپلماتيک را کاهش و بعضا قطع کرد٬ ميتوان ائتلاف و ضد ائتلاف راه انداخت٬ و ميتوان جنگ کرد. جمهورى اسلامى بدون تهديد جهانى هم ايمن نيست. تهديد واقعى در درون مرزهاى حاکميت اسلامى است. قرار است مجموعه تنشهاى موجود در قلمرو منطقه اى و جهانى به تداوم قدرت و بقاى حکومت در قلمرو داخلى منجر شود. اين سياست البته و بويژه در متن معادلات جديد کنونى منطقه اى و جهانى تناقضات خرد کننده و مخاطرات شديد براى جمهورى اسلامى دارد اما راه ديگرى برويشان باز نيست.
خيلى خلاصه سوال محورى جمهورى اسلامى اينست: اول٬ با مردمى روبرو است که براى سرنگونى اش لحظه شمارى ميکنند. مردمى که نفرت شان از فقر و گرسنگى و بيحقوقى و بيحرمتى و سرکوب بى حد و حصر است و رويدادهاى منطقه و دنيا راه سرريز کردن اين پتانسيل انقلابى را هموارتر کرده است. دوم٬ با دنيائى بحران زده و آشفته با رقباى متعدد روبرو است که فى الحال در تدارک گسترش تحريم اقتصادى و جنگ در منطقه بويژه در سوريه و ايران اند. جمهورى اسلامى ميداند اگر تشديد تقابل دولتهاى غربى با حکومت به ضرورت و دستور روز تبديل شده باشد٬ بهانه زيادى نميخواهد. لذا باج دادن و سازش را در اين مقطع برخلاف دوره هاى پيشين ضرورى نميبيند. مهمتر از آن٬ فى الحال در سطح منطقه و ائتلاف کشورهاى عربى و در قلمرو جهانى و ائتلاف کشورهاى غربى و ناتو٬ سنگربندى در مقابل حکومتهاى سوريه و ايران و متحدين شان آغاز شده است. تقابل ائتلاف جمهورى اسلامى و حکومت بشار اسد و نيروهاى متحد منطقه اى شان با مجموعه فشارها و تلاشهاى دولتهاى غربى٬ از يک نياز واحد بقا و موقعيت رو به زوال جنبش اسلامى ناشى ميشود.
لذا٬ عليرغم مانورهاى ديپلماتيک و راه حلهاى بينابينى و زمان خريدنها٬ نهايتا دو راه بروى جمهورى اسلامى باز است: ايفاى نقش بعنوان متحد حکومت سوريه و نيروهاى اسلامى و وارد شدن به يک مجموعه تنش ها و جنگها بعنوان "نبرد آخر"٬ و يا قبول شرايط طرف. در هر دو مسير جمهورى اسلامى هدفش حفظ خود و قيچى کردن مردم در پروسه سياسى است. جمهورى اسلامى با موشک در کردن در لبنان و حمله به سفارت انگليس و يا طراحى ترور در آمريکا و عمليات تروريستى در منطقه٬ دارد ميگويد براى سناريوى جنگى آماده است. يک جريان قوى در جمهورى اسلامى سياست تهاجم را بهترين روش دفاع از موجوديت نظام ميداند اما عليرغم تبليغات پوچ شان ابدا از اين مسير مطمئن نيستند. همه ميدانند که تناقضات چنين راهى فراتر از لگد زدنهاى جمهورى است. شعله ور شدن جنگ ميتواند بسرعت کشورهاى منطقه و ناتو را درگير کند و صورت مسئله عوض شود. در اين مسير جامعه ايران زير بمب و موشک و انواع سلاحهاى کشتار جمعى دچار لطمات وحشتناک و موقتا از صحنه سياسى قيچى ميشود٬ اما ابدا بقاى جمهورى اسلامى در آن متصور نيست. مسير دوم٬ يعنى سازشى که طرفين را راضى کند٬ به تحرک داخلى منجر ميشود. جمهورى اسلامى اى که پرچمش را در مقابل "شيطان بزرگ و استکبار" نيمه افراشته کرده است مورد تهاجم مردمى قرار خواهد گرفت که ضعف و استيصال حکومت اسلامى را ديده اند و دنيائى از خواستهاى آزاديخواهانه و انسانى دارند.
جمهورى اسلامى در اين تناقضات خرد کننده٬ با حکومتى هزار پاره که ديگر کارشان به ترور و انفجار و قمه کشى کشيده شده است٬ گير کرده است. ابدا تضمين شده نيست که در سناريوى جنگى جمهورى اسلامى بتواند متحد بماند و از درون فرو نپاشد. ابدا تضمين شده نيست که مسير سازش بتواند شکافهاى درون حکومتى را پر کند و جامعه را ساکت نگهدارد. اگر حرکت و رفتار سياسى جمهورى اسلامى در موارد زيادى بنظر احمقانه و "تحريک کننده" و يا مفلوک و نامنجسم است٬ دقيقا بازتاب همين تناقضات بنيادى است. اين تناقضات پاسخ ندارند چون از ماهيت اين نظام ريشه ميگيرند.
نکته اساسى در اين ميان جنگ و جدال و توحش متقابل نيروهاى ارتجاعى و دولتهاى سرمايه دارى نيست. اتحاديه عرب و جمهورى اسلامى و سوريه و دولتهاى غربى و روسيه و چين به هر توافقى برسند٬ و يا در تقابل با هم به ائتلافهاى مختلف تقسيم شوند٬ چيزى گير مردم کارگر و محروم در ايران و منطقه نمى آيد. نفى کل سناريوى بقاى حکومت اسلامى و نفى کل مخاطراتى که جنگ تروريستى براى صدها ميليون مردم در ايران و منطقه دارد٬ تشديد مبارزه براى سرنگونى انقلابى حکومتهاى سوريه و ايران و تحميل يک شکست گسترده به جنبش اسلام سياسى است. در مقابل سناريوى ميليتاريستى و جنايتکارانه ناتو و اسلام سياسى٬ يک سناريوى آزاديخواهانه و انقلابى وجود دارد که ميتواند معادلات سياسى را بهم بريزد و بسرعت کل بساط اردوهاى تروريستى را جمع کند. *
٣٠ نوامبر ٢٠١١